خر داریم تا خر !!!
نوشته شده توسط : مدونا

جیگر گوشات حسابی دراز شدن ...

میخوای بیار قیچی ببرمشون ...

تو فکر کردی منم مثل تو ام ؟

دنیا ندیده ؟

فکر کردی من خرم ؟

نه دادا ...

وقتی تو بغل مامیت داشتی شیر میخوردی ...

من داشتم تو کلاس ریاضی درس جواب میدادم ...

خر خودتی و هفت جد و آبادت ...

فهمیدی ؟

خر داریم تا خر ...

بستگی داره گوشات زیادی دراز باشن یا ک.... گشاد باشی ...

تو خری بقیه رو خر حساب نکن ...

.

.

.

اون حرفا چین تو خیابون به این و اون میگی ؟

خجالت نمیکشی ؟

با اون هیکلت ؟

مامانت هم که فکر میکنه پسرش فرشته میباشد ...

.

.

.

من درست 56 تا فیلم از دارم ...

هر غلطی کردی من فهمیدم ...

چطور جرات میکنی خودتو داداش من خطاب کنی ؟

چطور جرات میکنی تو جمع بهم خیره بشی ؟

لاش خور ...

از تو و اون ریختت بیزارم ...

.

.

.

اینو نوشتم واسه کیا ... میدونم که میخونیش ...

.

.

.

... و اما دیروز ...

ما یه هفته تو حیاط کلیسا مراسم داریم ...

از این یکشنبه تا اون یکی یکشنبه ...

پسر و دخترا جمع میشن ...

بعضیا با هم دوست میشن ...

بعضیا با هم قهر میکنن و دوستشونو تعویض میکنن ...

خلاصه همه جورش هست دیگه ...

.

.

.

رفته بودم حیاط کلیسا ...

با یکی از پسرای فامیل ایستاده بودیم داشتیم گپ میزدیم ...

که ...

- زایا دوست دختر نو مبارک ...

- چرت نگو بابا ... این فامیل منه !!!

.

.

.

یکم بعد ...

موبایل نحس من زنگ خورد ...

- بله ؟

- سلام جیگر خودم .

- چطوری ؟

- کجایی ؟

- خره جواب سئوالمو بده آخه ...

-  خوبم ... جواب نمیدادم عقده ای میشدی ؟

- آره

- کوفت ...

- زهرمار ...

- اعتبار ندارم ... بیا بریم کافی پانی ...

- مگه ارومیه این ؟

- آره

- الاغ چرا بهم نگفته بودی ؟

- چون ... بیا بگم الان ...

.

.

.

از اون جهت که تو کلیسا حوصلم سر رفته بود ...

رفتم بیرون ...

کافه خوش گذشت جاتون خالی ...

بعد دوباره برگشتم کلیسا ...

- کجا بودی مدی ؟

- بیرون .

- بیا یه دور بزنیم ...

- پام درد میکنه ...

- تو که اسپورت پوشیدی ...

- چه ربطی داشت ...

- آخه کفش 10 سانت بود بازم یه چیزی ...

- خفه شو ...

- بریم ؟

- بریم دیگه ...

.

.

.

با نصف اون جمعیت من یه دور زدم با هر کدوم ...

موندم تو اینکه ...

جماعت چرا اینهمه ظاهر بینه ؟

.

.

.

خب دیگه من رفتم ... اسکار شروع شد ...

فیدای همه : عیزرائیل

..

.

.

.

کامران از دست تو هم شاکیم خفن ...

برو با دستمال کاغذی دختر بازی ...

.

.

.

.

.

میرم به بابات میگم که منو با این 45 تا بچه تنها گذاشتی ...

.

.

.

.

.

چقدر چرت و پرت میگم من ...

.

.

سرم خورده به فلز تختم ...

.

.

.

پامم خورده به صندلی ...

.

.

.

دستمم داشتم لباسشویی رو راه مینداختم برق گرفت ...

.

.

.

همشون یه دلیل دارن ...

.

.

.

چون من اگه زود تر از 12 بیدار شم ...

در عالم خواب میمونم و همه چی رو دو تا میبینم ...

.

.

.

.

بوس بوس بای ...

بوس مال دخترا بود ...

با پسرا هم دست میدم فقط ...

دست دست بای

 

 





:: بازدید از این مطلب : 547
|
امتیاز مطلب : 162
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: